در
این نمایشنامه "یوزف "کارمند بانکی است که زندگیاش را به طور عادی و بی هیچ
حادثه جالب توجهی میگذراند . بامداد روزی که به انتظار ناشتایی نشسته است، ناگهان
با دو مرد ناشناس روبهرو میشود که برای بازداشتش آمدهاند و از او میخواهند از
حوزه قضایی خارج نشود و همواره در دسترس دادگاه باشد . یوزف ، ابتدا گمان میکند که
اشتباهی روی داده اما همین که موضوع را جدی میبیند ، خود را تسلیم قانون و عدالت
میکند و اطمینان دارد که قوانین و اصول اخلاقی به نفع او ـ که هیچ خطایی مرتکب
نشده ـ رأی میدهد . در جلسه دادگاه ، قاضی که اصلا او را نمیشناسد حکم برائتش را
صادر میکند و او میتواند زندگی عادی را از سر بگیرد ؛ اما به تدریج میبیند که
همه جا گفت و گو از محاکمه اوست بی آن که بداند گناه واقعیاش چیست و ....
در ادامه بخوانید . . .
:: بازدید از این مطلب : 1297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0